عشق را خود قرار پیدا نیست


دو نفس حضرتش به یک جا نیست

همچو دریا مدام در موج است


این چنین بحر هیچ دریا نیست

عین عشقیم لاجرم شب و روز


صبر و آرام در دل ما نیست

نور چشم است و در نظر پیداست


دیده ای کان ندید بینا نیست

بیقراری عشق شورانگیز


در غم هست و نیست گویا نیست

عشق را هم ز عشق باید جست


خبر از حال او جز او را نیست

ذوق سید ز نعمت الله جو


وصف او حد گفتن ما نیست